۱۲ راه برای کدنویسی بهتر
۱۲ راه برای کدنویسی بهتر
جوئل اسپولسکی بنیانگذار Fog Creek Software است که یک شرکت کوچک نرم افزاری در شهر نیویورک است.او فارغ التحصیل دانشگاه یل(Yale University) است وبه عنوان برنامه نویس و مدیر در مایکروسافت ،Viacom و Juno کارکرده است.
آیا تا بحال نام SEMA (Software Engineering Measurement and Analysis) را شنیده اید؟ SEMA ، سیستم نسبتاً مبهمی است برای اندازه گیری شایستگی یک تیم نرم افزاری. نه! صبر کنید، به سایت آن نروید، زیرا فقط شش سال طول می کشد تا مطالب آن را بفهمید. به همین علت من تست کاملاً نامرتب و نامعتبر (!) خودم را برای ارزیابی کیفیت یک تیم نرم افزاری درست کردم. بهترین قسمت ماجرا اینجاست که فقط سه دقیقه از وقتتان را می گیرد. با وقتی که صرفه جویی می کنید، می توانید به سراغ حرفه پزشکی بروید[۱]!
ویژگی شسته و رفته تست جوئل در این است که به راحتی می توان به هر سؤال جواب بله یا نه داد. شما مجبور نیستید که تعداد خطهای کد در روز یا تعداد متوسط اشکال در هر قسمت را بشمارید. نقطه ضعف تست جوئل در این است که نباید از آن برای اطمینان از صحت نرم افزار نیروگاه اتمی خود استفاده کنید!
امتیاز ۱۲ عالی، ۱۱ قابل قبول و ۱۰ یا پایینتر نشان دهنده مشکلات جدی است. واقعیت در این است که بیشتر موسسات نرم افزاری با امتیاز ۲ یا ۳ در حال فعالیت هستند و به کمک جدی نیاز دارند، چرا که شرکتهایی مانند Microsoft تمام مدت با امتیاز ۱۲ اداره می شوند.
البته، اینها تنها موارد مشخص کننده موفقیت یا شکست نیستند: مثلاً ، اگر شما تیم ماهری دارید که بر روی محصولی که هیچ کس آن را نمی خواهد کار می کند، خوب، مردم باز هم آن محصول را نخواهند خواست. از طرفی، تیم غیر عادی را می توان تصور کرد که بدون انجام هیچ کدام از این کارها، نرم افزار فوق العاده ای تولید کند و دنیا را تغییر دهد. اما اگر همه شرایط برابر باشند، با رعایت این ۱۲ نکته، تیم منضبطی خواهید داشت که همیشه موفق به تحویل پروژه هایش می شود.
۱) آیا از سیستم کنترل سورس بهره می برید؟
من هم از پکیجهای تجاری کنترل سورس استفاده کردم، و هم از CVSکه مجانی است ؛ و بگذارید به شما بگویم که CVS مناسب است. اما اگر سورس کنترل ندارید، فشار زیادی را برای اینکه برنامه نویسانتان بتوانند با هم کار کنند متحمل می شوید: برنامه نویسها راهی برای اینکه بدانند بقیه چه کرده اند، ندارند. و اشتباهات، به راحتی قابل بازگشت نیستند. و در آخر اینکه چون کد برنامه بر روی دستگاه تمام برنامه نویسان check out می شود، تا بحال نشنیده ام که پروژه های دارای سورس کنترل ، کد زیادی را به اشتباه از دست دهند.
۲) آیا می توانید در یک مرحله، برنامه تان را build کنید؟
منظورم این است: برای ایجاد نسخه قابل تحویل به مشتری از آخرین سورس، چند مرحله وجود دارد؟ در تیمهای خوب، یک اسکریپت وجود دارد که با اجرای آن، یک check outکامل صورت می گیرد، تمام کد کامپایل می شود، EXE ها ساخته می شوند (در تمامی نسخه ها، زبانها و #ifdef ها) ، پکیج قابل نصب تولید می شود و بالاخره در فرم رسانه نهایی (CD یا وب سایت یا ...) ایجاد می شود.
اگر این رویه بیشتر از یک مرحله داشته باشد، مستعد اشتباه است. و هر چقدر به زمان تحویل نزدیکتر می شوید، احتیاج به چرخه سریعتری برای تصحیح «آخرین» bug، و ساختن EXE نهایی دارید. اگر کامپایل کردن کد، اجرای سازنده installerو بقیه کارها بیست مرحله به طول انجامد، دست به اشتباهات احمقانه خواهید زد.
فقط به همین علت، آخرین شرکتی که در آن کار می کردم، از WISE به InstallShield تغییر کرد: لازم بود که رویه ایجاد installer از روی یک script به صورت خودکار نیمه شبها توسط NT Scheduler اجرا شود و WISE چنین قابلیتی نداشت. (دوستان خوب ما در WISE به من اطمینان داده اند که آخرین نسخه شان توانایی build های شبانه را دارد.)
۳) آیا دارای build روزانه هستید؟
وقتی که از کنترل سورس استفاده می کنید، گاهی پیش می آید که یک برنامه نویس چیزی را check in می کند که باعث شکستن build می شود. به عنوان مثال، یک برنامه نویس یک فایل سورس جدید اضافه کرده است و همه چیز روی دستگاه خودش درست کامپایل می شود، ولی یادشان می رود که فایل را به مخزن کد (repository) اضافه کند. دستگاه خودش را هم قفل کرده و بی توجه و خوشحال به خانه می رود. حالا کسان دیگری نیز نمی تواند کار کنند. آنها هم به خانه می روند، البته غمگین.
شکستن بیلد آنقدر بد (و رایج) است که درست کردن بیلد روزانه کمک می کند که چنین موضوعی ناشناخته نماند. در تیمهای بزرگ، یک راه این که مطمئن شوید که چنین مشکلاتی در اولین فرصت برطرف شوند، این است که بیلد روزانه را هر روز، هنگام ناهار انجام دهید. همه تمامی check in هایی را که می توانند قبل از رفتن به ناهار انجام می دهند. بیلد، زمانی که همه برگشتند تمام شده است. اگر که همه چیز درست است، که فبحال! آخرین نسخه سورس توسط همه check out شده و کار ادامه پیدا می کند. اما اگر که عمل بیلد با موفقیت روبرو نشده باشد، افراد با نسخه سالم قبلی به کار خود ادامه می دهند.
در تیم Excel، با قانونی داشتیم: هر کسی که build را می شکست، به عنوان تنبیه، مسؤولیت نگهداری از بیلدها را عهده دار می شد. این انگیزه خوبی بود هم برای جلوگیری از شکستن بیلد، و هم راه خوبی بود برای این که همه (به صورت چرخشی) یاد بگیرند که رویه چطور است.
می توانید در مقاله دیگرم – Daily Builds are Your Friend – در مورد build های روزانه بیشتر بخوانید.
۴) آیا بانک اطلاعاتی از اشکالات ((bugs دارید؟
برایم مهم نیست که در این مورد چه فکر می کنید. اما اگر حتی در یک تیم یک نفره مشغول تولید کد هستید و از بانک منظمی که تمامی ایرادات برنامه را لیست کند استفاده نمی کنید، حتماً کد با کیفیت پایین تحویل خواهید داد. برنامه نویسان زیادی فکر می کنند که می توانند لیست اشکالات و باگها را در کله خود نگهدارند. چه مزخرفاتی! من در آن واحد بیشتر از دو یا سه باگ را نمی توانم بخاطر بسپارم، و صبح روز بعد، یا با عجله ای که زمان تحویل دارید، همه به فراموشی سپرده می شوند. قطعاً باید به صورت رسمی و مکتوب لیست اشکالات را نگهداری کنید.
بانک باگ می تواند پیچیده و یا ساده باشد. یک بانک باگ سودمند باید حداقل اطلاعات زیر را در مورد هر باگ نگهدارد :
▪ مراحل کامل برای باز تولید اشکال
▪ رفتاری که انتظار آن می رود
▪ رفتار (ایراد داری) که واقعاً رخ می دهد
▪ فردی که رفع اشکال به او واگذار شده است
▪ آیا اشکال رفع شده است یا خیر
اگر پیچیدگی نرم افزار پی گیری باگها مانع از آن می شود که چنین کاری را انجام دهید، یک جدول پنج ستونه (با فیلدهای ضروری فوق) بسازید و شروعبه انجام این کار کنید.
برای اطلاعات بیشتر در مورد ردیابی باگها، مقاله Painless Bug Tracking را بخوانید.
۵) آیا قبل از نوشتن کد جدید، به رفع اشکالات کنونی می پردازید؟
اولین نسخه Word تحت ویندوز، پروژه « نوحه مرگ » محسوب می شد که نوشتن آن به درازا کشید، فرجه ها دایماً به سر می رسیدند؛ افراد تیم، ساعتهای مسخره آمیزی کار می کردند، و پروژه باز ... و باز ... و باز به تاخیر می افتاد. استرس باور نکردنی بود. وقتی بعد از چندین سال، بالاخره محصول لعنتی اش بیرون آمد، مایکروسافت کل تیم Word را برای استراحت به جنوب مکزیک فرستاد ؛ و خودش به کنکاش روحانی جدی دست زد.
مایکروسافت متوجه شد که مدیران پروژه آنقدر بر حفظ « زمان بندی » (schedule) اصرار داشتند که برنامه نویسان مجبور به کد نویسی با عجله شده بودند، و بسیار بد کد می نوشتند به این علت که فاز bug fix جز زمان بندی رسمی نبود. تلاشی برای پایین نگهداشتن تعداد خطاها وجود نداشت. حتی برعکس، روایت شده که یکی از برنامه نویسان که مسؤول نوشتن کد محاسبه ارتفاع خطوط متن بود، فقط نوشت: return ۱۲; و بعد هم منتظر نشست تا در گزارش باگها بیاید که تابع اش ، همیشه درست کار نمی کند. زمان بندی پروژه صرفاً تبدیل شده بود به لیستی از باگهایی که باید تولید می شد! بعدها، از این اتفاق با عنوان « متدولوژی عیوب نامحدود » (infinite defects methodology) یاد شد.
برای حل این معضل، مایکروسافت « متودولوژی کمترین عیوب » (zero defects methodology) را به صورت فراگیری اتخاذ کرد. بسیاری از برنامه نویسان داخل شرکت خندیدند – چون به نظر می رسید مدیریت به این نتیجه رسیده بود که با یک حکم سازمانی تعداد باگها را کم کند. اما در واقع، معنی « کمترین عیوب » در این است که در هر لحظه، بالاترین اولویت در رفع باگهاست، نه نوشتن کد جدید. اما چرا؟
به صورت کلی، هر چه برای تصحیح یک اشکال بیشتر معطل کنید، هزینه تصحیح آن (از لحاظ وقت و پول) بیشتر خواهد بود.
به عنوان مثال، وقتی که اشتباه تایپی انجام می دهید و کامپایلر آن را catch می کند، تصحیح آن کار اساساً ساده ایست. به همین ترتیب، بار اولی که کدتان را اجرا می کنید و در آن اشکالی می بینید، می توانید بلافاصله آن را تصحیح کنید، چون همه کد در ذهنتان وجود دارد.
اما اگر در کدی که چند روز پیشتر آن را نوشته اید، ایرادی بیابید، یافتن محل دقیق آن مدتی طول خواهد کشید، البته وقتی که کدتان را باز خوانی کنید همه چیز بالاخره یادتان می آید و در یک زمان قابل قبول مشکل رفع می شود.
اما بالاخره اگر در کدی که چند ماه پیش آن را نوشته اید باگی پیدا شود، به احتمال زیاد چیزهای زیادی را در مورد آن کد به فراموشی سپرده اید و تصحیح آن بسیار سخت تر است. ممکن است مشغول تصحیح باگ کد کسی شده باشید که در آن لحظه برای مرخصی به جزایر دریای کارایب رفته باشد. در این صورت، تصحیح باگ به صورت یک علم در می آید : باید با درایت، وسواس، نظم و بدون هیچ تصوری از مدت زمانی که یافتن راه حل طول می کشد، عمل کنید.
اگر در کدی که تحویل داده اید ایرادی بیابید، متحمل هزینه باز هم زیادتر برای اصلاح آن خواهید شد.
پس اولین دلیلی که باید باگها را بلافاصله رفع کرد، کم کردن زمان لازم برای این کار است. دلیل دیگری هم وجود دارد: پیش بینی مدت زمان لازم برای نوشتن کد جدید، راحتتر از پیش بینی زمان لازم برای رفع یک باگ است. مثلاً اگر از شما بپرسم که چقدر زمان برای نوشتن کدی برای مرتب سازی یک فهرست لازم دارید، جواب نسبتاً دقیق می توانید به من بدهید. اما اگر از شما بپرسم در جایی که IE ۵.۵ نصب شده باشد و کدتان دیگر کار نمی کند چقدر زمان لازم دارید تا باگ مربوطه را رفع کنید، بعید می دانم که حتی بتوانید حدسی بزنید! چرا که (بنابر تعریف صورت مسأله) نمی دانید که منشأ مشکل کجاست. ممکن است سه روز وقتتان را بگیرد، ممکن هم هست که فقط دو دقیقه.
به بیان دیگر، اگر در برنامه زمان بندیتان تعداد زیادی باگی که باید رفع شوند، وجود داشته باشد، زمان بندیتان غیر قابل اعتماد است. اما اگر تمامی ایرادهای شناخته شده را تصحیح کرده اید و فقط کد جدید مانده، زمان بندیتان به طرز حیرت آوری دقیقتر خواهد بود.
نکته خوب دیگری هم که صفر نگهداشتن تعداد باگها در هر زمان دارد، عکس العمل سریعتر در برابر رقباست. بعضی برنامه نویسان این قضیه را به « آماده تحویل بودن » محصول در تمام لحظات، تعبیر می کنند. اگر رقیب شما امکان مشتری کُشی[۲] عرضه کرد، شما هم می توانید آن امکان را فوراً به برنامه تان اضافه کنید و آن را تحویل دهید، بدون این که مجبور به تصحیح تعداد زیادی ایراد انباشته شده باشید.
۶) آیا برنامه زمان بندیتان به روز است؟
می رسیم به بحث شیرین زمان بندی. اگر کدتان برای شرکتتان اهمیتی داشته باشد، پس حتماً به دلایل زیادی برای شرکتتان زمان اتمامش هم مهم هست. برنامه نویسان به صورت خیلی مفتضحی در زمینه زمان بندی، ترشرو هستند : سر قسمت بیزنس فریاد می کشند « کار وقتی تمام می شود که تمام شده باشد ! »
متاسفانه، این اصلاً به درد نمی خورد. برنامه ریزیهای زیادی باید قبل از تحویل نهایی کد انجام گیرد : دمونستراسیون، نمایشگاه ها، تبلیغات و غیره. و تنها راه انجام این کارها، داشتن برنامه زمان بندی و به روز نگهداشتن آن است.
فایده حیاتی دیگر داشتن برنامه زمان بندی در این است که مجبورتان می کند تصمیم بگیرید چه امکاناتی[۳] را می خواهید در برنامه بگنجانید و این که امکانات با اولیت پایینتر را حذف کنید، و گرفتار بیماری featuritis نشوید. (featuritis / scope creep / creeping featurism، و یا گرایش به ویژگیهای نو، بیماری طراحان است ؛ طراحان مبتلا به این بیماری دوست دارند که به سیستم پیچیده ای بدون برنامه ریزی کافی امکانات و ویژگیهای نو اضافه کنند؛ و در واقع آن را به صورت غیر اصولی فقط پیچیده تر کنند!)
نگهداشتن schedule (برنامه زمان بندی)، الزاماً سخت نیست. مقاله دیگرم، Painless Software Schedules که راه ساده ای برای این کار یاد می دهد را بخوانید.
۷) آیا دارای لیست مشخصات هستید؟
نوشتن لیست مشخصات (specifications) درست مثل استفاده از نخ دندان است: همه قبول دارند که کار خوبی است ولی هیچ کس حوصله اش را ندارد.
دقیقاً مطمئن نیستم که چرا ؛ احتمالاً به این علت است که برنامه نویسان از نوشتن مستندات متنفرند. در نتیجه، تیمهایی که همه اعضایش برنامه نویس هستند وقتی سراغ مسأله ای می روند، ترجیح می دهند که راه حلشان به زبان کد باشد تا به صورت سند. ترجیح می دهند که از اول شیرجه بزنند و کد بنویسند تا این که ابتدا یک لیست مشخصات درست کنند.
در مرحله طراحی، اگر به معضلی بر بخورید، به سادگی با تغییر چند خط می توانید آن را حل کنید. اما زمانی که کد نوشته شده است، هزینه درست کردن معضلات بسیار گزاف است : هم از لحاظ عاطفی (چون مردم از دور انداختن کد خود متنفرند)، و هم از لحاظ زمانی، و به همین علت نوعی مقاومت در مقابل درست کردن معضل بوجود می آید. نرم افزاری که از روی لیست مشخصات (specifications) تولید نشود معمولاً نتیجه اش طراحی بد و زمان بندی خارج از کنترل است. به نظر می رسد که مشکل Netscape نیز همین بوده چهار نسخه اول آن قدر شلم شوربا شد که مدیریت به طرز احمقانه ای تصمیم گرفت همه کد آن را دور بیاندازد و از صفر شروع کند. سر Mozilla هم دوباره همین اشتباه را مرتکب شدند، که محصول آن هیولایی خارج از کنترل است که چند سال طول کشیده تا فقط به مرحله آلفا برسد.
تئوری مورد علاقه من این است که اگر برنامه نویسان را به یک دوره متمرکز نویسندگی بفرستید، یاد خواهند گرفت که نویسندگان با ذوقی شوند. راه حل دیگر، استخدام مدیر برنامه (program manager) زبردستی است که خود نوشته ها را تهیه کند. در هر دو حالت، باید قانون « هیچ کدی بدون مشخصات پذیرفته نیست » را به اجرا بگذارید.
در نوشته چهار قسمتی من، هر چه که در مورد نوشتن مشخصات لازم دارید را می توانید بخوانید.
۸) آیا برنامه نویسان شما محیط آرامی برای کار کردن دارند؟
این موضوع که با دادن فضای مناسب، ایجاد آرامش و محیط دنج (privacy) به کارمندان IT (یا اصطلاحاً knowledge workers) – بهره وری افزایش می یابد ، به صورت گسترده ای مستند شده است. کتاب کلاسیک مدیریت نرم افزار، PeopleWare ، این موارد را بر می شمرد.
مشکل اینجاست: همه ما می دانیم که نیروی کار فنی با قرار گرفتن در جریانی که از آن به « در بحر موضوع رفتن » تعبیر می شود بهتر کار می کنند ؛ این زمانی است که تمرکزشان کاملاً بر روی کارشان است و حواسشان کاملاً از محیط اطرافشان پرت شده است. احساس زمان را از دست می دهند و از طریق تمرکز مطلق، چیزهای عالی ای خلق می کنند. نویسندگان، برنامه نویسان، دانشمندان، و حتی بازیکنان بسکتبال در مورد حالت « در بحر موضوع فرو رفتن » می توانند برای شما توضیح دهند.
وارد شدن به این حالت کار ساده ای نیست. اگر اندازه گیری کنید، می بینید که حدوداً ۱۵ دقیقه طول می کشد تا به حداکثر کارایی خود برسید. بعضی مواقع، زمانهایی که خسته هستید و یا به اندازه کافی برای آن روزتان خلاقیت به خرج داده اید، دیگر نمی توانید در بحر موضوع بروید و بقیه روز را به کارهای بیهوده، خواندن وب و Tetris بازی کردن می گذرانید.
مشکل دیگر در اینجاست که از دست دادن تمرکز کار ساده ایست : سر و صدا، تماسهای تلفنی، ناهار را بیرون خوردن، آن پنج دقیقه ای که برای نوشیدن قهوه تا کافی شاپ صرف رانندگی می کنید، و علی الخصوص مزاحمتها و سؤالهای همکاران، همگی تمرکز را از بین می برند. اگر همکار شما ازتان سؤالی بپرسد که یک دقیقه کارتان را متوقف کند، ولی آنقدر حواستان را پرت کند که نیم ساعتی طول بکشد تا به حالت سابق برگردید، بهره وری کلی تیمتان در خطر جدی قرار دارد. اگر در محیط شلوغی کار می کنید – از همان نوعی که dotcom های کافئین زده سخت عاشق آن هستند و در آنها بخش فروش زیر گوش برنامه نویسان مشغول داد و بیداد هستند بهره وری شما سقوط بدی خواهد کرد.
در مورد برنامه نویسان (به نسبت بقیه knowledge workers و طیفهای دیگری که نیازمند تمرکز زیاد هستند)، قضیه سختتر است. بهره وری، به توانایی شعبده بازی با جزئیات زیادی در حافظه موقت بستگی دارد. هر نوع وقفه ای باعث بهم ریختن این جزئیات می شود. وقتی کارتان را از سر می گیرید، هیچ کدام از جزئیات (نظیر نام متغیرهای محلی یا این که تا کجای پیاده سازی الگوریتم جستجویتان را انجام داده بودید) یادتان نخواهد آمد و مجبور به مراجعه به کار قبلتان هستید که سرعتتان را می گیرد.
ریاضیات این مسأله زیاد سخت نیست: فرض کنید (که شواهد هم این فرض را تأیید می کنند) که اگر برای یک دقیقه هم یک برنامه نویس را متوقف کنید، پانزده دقیقه از بهره وریش کم می کنید. برای مثال، Jeff و Mutt (که هر دو برنامه نویس هستند) را در دو پارتیشن کنار هم قرار می دهیم (در یک فضای کاملاً Dilbert ای). مات، نام تابع کپی رشته در یونیکد را به خاطر نمی آورد. می تواند جواب آن را جستجو کند که ۳۰ ثانیه طول می کشد، و یا این که از جف بپرسد که ۱۵ ثانیه طول خواهد کشید. خوب، چون جف در کنارش نشسته است ترجیح می دهد که از او بپرسد. حواس جف پرت می شود و ۱۵ دقیقه را از دست می دهد (برای این که مات ۱۵ ثانیه صرفه جویی کرده باشد.)
حالا اجازه دهید که جف و مات را در دو اتاق (با در و دیوار) جدا بگذاریم. اکنون وقتی که مات اسم تابع را به خاطر نمی آورد، می تواند جواب آن را جستجو کند (که همان ۳۰ ثانیه طول می کشد) و یا این که از جف بپرسد که ۴۵ ثانیه طول می کشد و شامل از جای خود بلند شدن هم می شود (که با توجه به وضعیت جسمی معمول برنامه نویسان و مسایل دیگر ، کار ساده ای نیست!). بنابر این ترجیح می دهد که جوابش را جستجو کند. ۳۰ ثانیه وقتش تلف می شود اما ۱۵ دقیقه به نفع جف است! وای!
۹) آیا بهترین ابزارهایی را که وجود دارد می خرید؟
نوشتن کد در یک زبان کامپایل شده از کارهایی است که هنوز بر روی کامپیوترهای خروس نشان، نمی توان با سرعت انجام داد. اگر فرآیند کامپایل، بیشتر از چند ثانیه طول می کشد، خرید جدیدترین و بهترین کامپیوتر در وقتتان صرفه جویی خواهد کرد. اگر کامپایل کردن حتی ۱۵ ثانیه طول بکشد، برنامه نویسها حوصله شان سر می رود و می روند به سراغ خواندن سایت The Onion ، که آن هم تمام هوش و حواسشان را به خود خواهد برد و ساعتها بهره وری از بین می رود.
debug کردن کد GUI با یک مانیتور اگر غیر ممکن نباشد، بسیار سخت و دردناک است. اگر در حال نوشتن کد GUI هستید، داشتن دو مانیتور همه چیز را بسیار ساده خواهد کرد.
بیشتر برنامه نویسان باید یک زمانی فایلهای bitmap را (برای iconها و toolbarها) دستکاری کنند و اکثراً ویرایشگر مناسب برای این کار ندارند. استفاده از MS Paint برای این کار بیشتر شبیه یک شوخی است، که البته غالب برنامه نویسها از همین روش استفاده می کنند.
در محل کار قبلی ام، admin شبکه دایماً برای من spamمی فرستاد و غر می زد که من بیشتر از ۲۲۰ مگابایت فضای مجازم، روی سرور جا اشغال کرده ام. من روزی جواب دادم که با توجه به قیمت هارد دیسک، هزینه فضای مورد استفاده کمتر از هزینه دستمال کاغذی من است و صرف کردن حتی ده دقیقه از وقتم برای کوچک کردن دایرکتوری ام یک هدر دادن اشرافی بهره وری است.
تیمهای تولید نرم افزار درجه یک، برنامه نویسان خود را شکنجه نمی کنند. حتی موضوعات جزیی اعصاب خردکن ناشی از داشتن ابزار نامناسب، جمع می شود و برنامه نویسها را بد اخلاق و ناراحت می کند. یک برنامه نویس بد خلق، یک برنامه نویس با کارایی پایین است.
یک نکته دیگر هم اضافه کنم ... برنامه نویسها را به راحتی می توان با رشوه دادن بوسیله جدیدترین و باحالترین وسایل تطمیع کرد. این برایتان خیلی ارزانتر از دادن حقوق مکفی تمام می شود!
۱۰) آیا بخش تست شما جداست؟
اگر در تیم شما افرادی که وقتشان اختصاصاً برای تست کردن باشد – حداقل یک نفر برای هر دو یا سه برنامه نویس – وجود نداشته باشد، شما یا محصولات باگ دار تحویل خواهید داد؛ و یا این که با پرداخت ۱۰۰ دلار در ساعت به جای ۳۰ دلار در ساعت، پولتان را هدر می دهید. خساست در زمینه افراد جهت بخش تست، آن قدر صرفه جویی احمقانه ایست که من واقعاً تعجب می کنم چرا اکثر مردم نمی فهمند.
مقاله Top Five (Wrong) Reasons You Don’t Have Testers را که در مورد همین موضوع نوشتم، بخوانید.
۱۱) آیا داوطلبان جدید در موقع مصاحبه، کد هم می نویسند؟
آیا شما حاضرید یک شعبده بازی را بدون این که چند حقه برایتان اجرا کند، استخدام کنید؟ معلوم است که نه. آیا برای عروسیتان، آشپزی که غذایش را نچشیده باشید، استخدام می کنید؟ بعید می دانم. (مگر این که خاله بزرگتان باشد و بترسید که تا آخر عمر از شما به دل بگیرد و برنجد.)
با این وجود، هر روز، برنامه نویسهایی بخاطر داشتن resume جالب یا به این خاطر که مصاحبه گر از گپ زدن با او لذت برده، استخدام می شوند. یا باید به سوالات ساده ای مانند « فرق CreateDialog() و DialogBox() چیه؟ » که با خواندن مستندات قابل پاسخ گویی است، جواب دهند. واقعاً نباید برایتان اهمیتی داشته باشد که داوطلب، هزاران نکته پیش پا افتاده را حفظ کرده است یا نه، بلکه باید توانایی او در تولید کد برایتان مهم باشد. از همه چیز بدتر، سؤالات « معما گونه » است : آن دسته از سؤالاتی که پاسخ دادن به آنها غیر ممکن است ولی وقتی جواب را می دانید بدیهی به نظر می رسند.
لطفاً از این کارها نکنید! و هر کاری که می کنید، حتماً از مصاحبه شونده بخواهید که برایتان کد بنویسد. (برای راهنمایی بیشتر، به مقاله Guerrilla Guide to Interviewing مراجعه کنید.)
۱۲) آیا از آزمایش « قابلیت استفاده راهرویی » سود می جویید؟
در تست hallway usability، شما خِر اولین فردی را که از راهرو رد می شود، می گیرید؛ و مجبورشان می کنید که بنشینند پای برنامه ای که همین الان نوشته اید. اگر با پنج نفر این کار را تکرار کنید، ۹۵٪ مشکلات کار با برنامه تان (usability problems) را کشف خواهید کرد.
طراحی « واسط کاربر » خوب آنقدرها هم که فکر می کنید سخت نیست، حتی برای این که مشتریها عاشق برنامه تان بشوند و آن را بخرند، واجب هم هست. کتاب مجانی و online من در مورد طراحی واسط کاربر که الفبای آن را برای برنامه نویسان شرح می دهد بخوانید.
اما مهمترین نکته در مورد واسطهای کاربر (user interfaces) این است که اگر برنامه تان را به پنج یا شش نفر نشان دهید، به سرعت بزرگترین مشکلات کاربران را خواهید دانست. Jakob Nielsen مقاله ای دارد که در آن توضیح می دهد چرا این چنین است. خلاصه این که حتی اگر در زمینه UI واقعاً ضعیف باشید، با آزمایشهای قابلیت استفاده راهرویی که شرح آن رفت و خرجی هم ندارد، UI تان واقعاً بهبود پیدا می کند.
● چهار استفاده برای تست جوئل
۱) موسسه نرم افزاری خود را بسنجید و امتیازتان را به من اطلاع دهید تا بتوانم حرفهای خاله زنکی پشت سرتان بزنم!
۲) اگر مدیر یک تیم نرم افزاری هستید، با استفاده از این تست چک کنید که آیا تیمتان با تمام توانش کار می کند یا نه؟ اگر امتیازتان ۱۲ است، بهتر است که برنامه نویسانتان را به حال خودشان رها کنید و انرژیتان را روی عدم مداخله بخش مالی و فروش شرکت در کار برنامه نویسها متمرکز کنید.
۳) اگر می خواهید جایی استخدام شوید، از کارفرمای جدیدتان بپرسید که چه امتیازی در این تست به دست می آورند. اگر خیلی پایین بود، مطمئن شوید که اختیارات درست کردن اوضاع را دارید و الا وجودتان بی حاصل خواهد بود.
۴) اگر سرمایه گذاری هستید که در حال برنامه ریزی و سنجش تیمتان می باشید و یا شرکتی نرم افزاری هستید که قصد ترکیب با مجموعه نرم افزاری دیگری را دارید، این تست وضعیت را به صورت سرانگشتی به شما خواهد گفت
انجمن علمی دانشگاه شیخ بهایی