وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
قصه
شعر سوری تحت عنوان (جهنمده بیتن گول)اثر شاعر تواناودرد آشنای دیار آذر بایجان وشهر
اردبیل عاصم کفاش اردبیلی است . این شعر به لحاظ پرداختن به یک موضوع بسیار ظریف در
میان ادب دوستان از جایگاه ویژه ای بر خوردار است. موضوعی عشقی واجتماعی که در زمانهای
نه چندان دوراتفاق افتاده وعاشقی پاکباز در دام عشقی نافرجام به قیمت از دست دادن همه
چیز خود همچنان در کوی یار می گردد. سوری در نگاه هر بیننده ای یادآور سرگذشتی تلخ
است.
خانه ات زیباست
نقش هایت همه سحرانگیز است
پرده هایت همه از جنس حریر
خانه اما بی عشق ، جای خندیدن نیست
جای ماندن هم نیست
باید از کوچه گذشت
به خیابان پیوست
و تکاپوی کنان
عشق را بر لب جوی و گذر عمر و خیابان جوئید
عشق بی همهمه در بطن تحرک جاریست
*****
تن تمامیت زیبایی پیراهن نیست
مهربانی با تن، مثل یک جامه بهم نزدیکند
و اگر میخواهیم روزهامان
همه با شبهامان
طرحی از عاطفه با هم ریزند
گاهگاهی باید
به سر سفرهء دل بنشینیم
قرص نانی بخوریم
از سر سفرهء عشق
گامهامان باید
همهء فاصله ها را امروز
کوتاه کنند
و سر انگشت تفاهم هر روز
نقب در نقب دری بگشاید
دری از عشق به باغ گل سرخ
"و بیندیشیم بر واژهء "دوستت دارم
محمدتقی خانی - متخلص به آرام